کی میدونه واقعا کیه؟ چی میخواد؟
چقدر خودشو میشناسه؟
هممون تو تاریکی شبیه همیم.
من اما خوب میدونم که درونم با ظاهرم خیلی فرق داره ، شاید بشه از روی حرفام که مینویسم اینجا تاحدودی
منو شناخت.
داییم میگه توآدم دیوانه و زبان نفهمیهستی که دلت میخواد همه چیو خودت حل کنی .
بارز ترین ویژگی من رهاکردنه!
رهاکردن یهویی یه رفتار ، یه حرفه ،یه دوست و..
خصلت خوبی نیست که بهش افتخارکرد .
گاهی ممکنه لبخند یه غریبه تو مترو خوشحالم کنه ، گاهی هم با هیچی خوشحال نمیشم.
من هروقت ذهنم پراکنده فکرمیکنه و کنترلش ازدستم خارج میشه شروع میکنم به انجام یه کاری
آشپزی ، نوشتن توی دفترم ، ورزش کردن
مثل دیشب که تا سه کمدمو مرتب کردم و دلم میخواست همهی لباسا و وسایلم بندازم دور
چون اونجوری که میخواستم دسته بندی نمیشدن ، کمدم کوچیکه .
قطعا ادم نرمال یهو ازخواب بیدار نمیشه بشینه کمدشو بهم بریزه و غربزنه سرمانتوهای بدبخت .
هرسال نزدیکای تولدم حس عجیبی میگیرم که دوسش ندارم.
ازبالارفتن سنم ناراحت نمیشم ، نمیدونم چه مرگمه!
بشدت بد و بی رحم میشم . دلم نمیخواد مهربون باشم.
شایدم میدونم چرا ولی دلم نمیخواد اعترافش کنم.
صبح باهمون دستکشای دستم یه تیکه سیب خوردم ودرجواب دوستم که فحشم میداد بخاطر اینکار
گفتم اگه میدونستم باگرفتن کرونا میمیرم همین الان این ماسک ودستکش و روپوش درمیوردم تا زودتر بگیرم!!
بیچاره هنگ کرده بود!
دلم میخواد برم استخر و ازبخار سونا کیف کنم ولی تعطیله!
دلم میخواد خواهری همسن یابزرگتر داشته باشم که بغلم کنه وکنارش بخوابم ولی ندارم.
دلم میخواد با یه قلمو دیوار سفید اتاق خواب رنگی کنم ولی نمیشه.
کلی کانال تو تلگرامم دارم که انلاین میشم ولی نمیخونمشون حتی پیامای دوستامم چندروزه نخوندم!
دلم میخواد مثل گجت باشم .
دوتا دست بزرگ ودرازمو بفرستم سرکار
سرو گردنمو بزارم خونه واسه خوندن تلگرام وکتابام و فیلم دیدنهای نصفه شبی
پاهامم بزارم تو حوض ننه اقدس.
گفتم اقدس... چندروز پیش یه دسته گل رز قرمز برام خرید!!
گذاشتمشون تو گلدونم دیشب پژمرده شده بودن انداختم دور.
قهرکرده که چراخشکشون نکردی ؟؟ تو بی احساسی!!
گفتم من خودتم گاهی دلم میخواد بندازم دور... ملت چه انتظارایی دارنا!!
ظهر بخاطر خرید دارویی که نصف تهران برادرم گشت وپیدانکرد رفتم داروخونه بیمارستان
باکلی خواهش و مثلا پارتی بازی دو ورق ازشو بهم داد.
قبلش یکی اومد که ماسک و ژل میخواست که گفت نداریم.
مسئولش سرش خیلی شلوغ بود بهم گفت خانوم دکتر میشه خودتون بیاین بردارین؟؟
رفتم گشتم ، ته قفسههای انتهایی کلی کارتون ژل ضدعفونی وماسک پیداکردم!!
زدبه سرم یهویی.
یکیشو بازکردم رفتم کنار پیشخون هرکی خواست یدونه ژل وماسک بهش دادم!!
هرچی ام مسئوله خود زنی کرد توجه نکردم.
نمیتونست کاری کنه ، پر داروخونه ادم بود .
بعدشم وسایلم جمع کردم اومدم خونه!!!